محل تبلیغات شما

آخرش هرکاری کردم موفق نشدم اون آهنگه رو بزارم رو وبم.

به درک.

جدیدا زدم تو خط نوستالژیک،یه دلم میگه برو اون قالبی رو که چنننننندین سال پیش رو اولین وبلاگت بودو بزار رو این وب تجدید خاطره شه،با همون آهنگه

اون یکی دلم میگه زیبایی در سادگی ست:/

بدم میاد وسط بحث جدی توی مغزم پلی میشه لیموشو بدم؟هلوشو بدم؟

خدا بگم چیکارشون کنه؟

راستی درمورد میهمانی رفتنم پشیمون شدم،میخوام سال آخرم همون بابلسر بمونم.یه سال که این حرفا رو نداره،تازه شم به قول معین : سفر کردم که از یادم بری دیدموات؟نمیشه؟غلط کرده مگه دست خودشه؟

معینو ول کن آقا،من میرم که بشه ان شا الله.

حتی درمورد خوابگاهم که دیگه بعد سه سال بهم نمیدن با مامان صحبت کردم،اونم مثل خودم رفته تو خط به کیف و کتابم.خخخخ.

گفت نهایتش خودگردان ثبت نام میکنمت.آخه مامان اینقدر پایه؟

باشگاهو خبرم فقط پول دادم،آخرین جلسه ای که رفتم پنجشنبه هفته پیش بود که حرکت دست داشتم تا همین الان دست راستم فریادی شده.

به گاج رفتم.

منظورم روستای دیدنی گاجه.بی ادبای منحرف.

تو پست قبلی طی یک حرکت سامورایی زدم اسامی رو لو دادم ولی همش با خودم میگم به درک.

از کی بترسم آخه؟از شماهایی که منو نمیشناسین؟

لو میرم؟

بازم به کیف و کتابم.

برو عمو کی دیگه حوصله ی استرس داره؟

مژگان به مامان یه عالمه دمنوش داده من همه ی اونایی که مربوط به کاهش استرس و آرامبخش و این حرفاسو جدا کردم واسه خودم هرروز میخورم،

مزه ها یکی از یکی شخمی تر.

ولی بد نیست.به خودم تلقین میکنم تاثیر میذاره،تاثیر میذاره.

یه عالمه مداد رنگی هم پیدا کردم زیر مبل،احتمالا مامان تو زیرزمین از بساط بچگیم پیدا کرده بود میخواست بده به کسی،ولی به محض دیدنشون دوباره ذوق بچگونه م فعال شد دیروز نشستم لباسی رو که تو خوابم دیده بودم پوشیدمو نقاشی کردم.

حدود ده سالی میشد که نقاشی نکشیده بودم ولی بد نبود.

دلم از این دفتر نقاشیا میخواد که کاملا ساده ن و روشون طرحای کارتونیه.

کلا دلم برای بچگیم تنگ شده.

دلم میخواد اول مهر ساعت شیش و نیم بیدار شم،فرم مدرسمو بپوشم و وسایلامو بریزم توی کوله و برم مدرسه.همه هم نو.مداد رنگی،پاک کن و تراش،کیف،کفش

به گمانم دارم یه عقب گرد احساسی میکنم به زمان ابتداییم.ای کاش جدی جدی یک مهر اینجا بودم تا میرفتم به مدرسه ی ابتداییم سر میزدم.

به گمانم بیشترین شغلی که میتونه منو به اون زمان برگردونه معلمیه،یا مربی مهد.

البته نمیدونم مدرک کارشناسی جغرافیا رو به چه شکلی باید استفاده کنم که بتونم یه معلم باشم.شاید باید مدرکمو لوله کنم و به صورت شیاف ازش استفاده کنم و بعد از اینکه با حقیقت کنار اومدم بگردم دنبال یه پارتی و به یاد بیارم که اینجا ایرانه.

مگر اینکه بهم اجازه بدن توی مناطق محروم تدریس کنم

هوففففففففففففف،مغزم داغ کرد از این همه فانتزی.

نه مثل اینکه جریان جدیه،دارم جدی جدی عقب گرد میکنم.

خدایا خودت رحم کن خلاصه.مرسی.

پ.ن افزایشی:اومدم قالبو امتحان کنم ظاهرا قشنگ رو وبلاگ نمیشینه،نمیدونم مشکل از کده؟مشکل از منه؟مشکل از شماس؟این خوبه،اون خوبه،حیاط خوبه؟:/

زر مفت شماره شونزده

زر مفت شماره پونزده

زر مفت شماره چهارده

رو ,یه ,دلم ,کنم ,تو ,جدی ,استفاده کنم ,به کیف ,کنم و ,و به ,دلم میگه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سرگرمی و طنز نادر سبحاني معاون اجرايي دبيرستان-مرند